بايسته‌هاي اخلاقي از منظر امام خميني (2)


 





 

3. باور به مقامات معنوى
 

امام، يكى از موانع دستيابى به مراتب معنوى را انكار و ناباورى آن مقامات مى‌داند، چرا كه وقتى انسان منكر امرى بود، در راه دستيابى به آن تلاش نمى‌كند. از اين رو به نظر ايشان بدترين آفت اصلاح نفس و خودسازى، بى‌اعتمادى و بى‌اعتنايى به مراتب كمال است. ايشان مي‌فرمايد: بدترين خارهاى طريق كمال و وصول به مقامات معنويه كه از شاهكارهاى بزرگ شيطان قطّاع الطريق است، انكار مقامات و مدارج غيبيه معنويه است، كه اين انكار و جحود، سرمايه تمام ضلالات و جهالات است و سبب وقوف و خمود است و روح شوق را كه براق وصول به كمالات است مى‌مير‌اند و آتش عشق را كه رفرف معراج روحانى كمالى است خاموش مى‌كند، پس انسان را از طلب بازمى دارد. 13

مراحل راهبردى، ازمنظر امام
 

امام خمينى براى تهذيب و تزكيه نفس و سير و سلوك اخلاق، مراحلى را برمى‌شمارد كه با منازل سير و سلوك و مراتب خودسازى كه اهل اخلاق شمرده‌اند، ‌اندكى تفاوت دارد. اصحاب اخلاق و عرفان، چهار منزل، هفت منزل، چهل ميدان تا صد مرحله، بيش و كم شمرده‌اند، اما امام(رحمة الله علیه) مراحل (مجاهده با نفس) را چهارمرتبه دانسته است:

1. تفكر
 

بدان كه اول شرط مجاهده با نفس و حركت به جانب حق تعالى (تفكر) است… و تفكر در اين مقام عبارت است از آنكه انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى ـ و لو كم هم باشد ـ فكر كند در اينكه آيا مولاى او كه او را در اين دنيا آورده و تمام اسباب آسايش و راحتى را از براى او فراهم كرده، و بدن سالم و قواى صحيحه كه هر يك داراى منافعى است كه عقل هر كس را حيران مى‌كند به او عنايت كرده، و اين همه بسط بساط نعمت و رحمت كرده ، و از طرفى هم اين همه انبيا فرستاده و كتاب‌ها نازل كرده و راهنمايى‌ها نموده و دعوت‌ها كرده ، آيا وظيفه ما با اين مالك الملوك چيست؟ 14
امام در تأكيد بر ضرورت تفكر در هدف آفرينش و فرجام هستى و… مى‌فرمايد: اميد است اين تفكر كه به قصد مجاهده با شيطان و نفس اماره است، راه ديگرى براى تو بنماياند و موفق شوى به منزل ديگر از مجاهده. 15 بدان كه از براى تفكر فضيلت بسيار است، و تفكر، مفتاح ابواب معارف و كليد خزائن كمالات و علوم است. و مقدمه لازمه حتميه سلوك انسانيت است، و در قرآن شريف و احاديث كريمه تعظيم بليغ و تمجيد كامل ازآن گرديده… 16
امام خمينى(رحمة الله علیه) براى تفكر ، درجات و مراتبى قائل است كه هر مرتبه نتايجى دارد، مانند تفكر در حق و اسماء و صفات و كمالات او، يا تفكر در لطايف صنعت و اتقان نظام آفرينش و دقايق خلقت و اسرار هستى ، افلاك ، نظم سيارات و اسرار آفرينش خود انسان كه پس از اين جاى ترديد و غفلت نمى‌ماند: آيا پس از اين تفكر، عقل شما محتاج به مطلب ديگرى است براى آن كه اذعان كند به آن كه يك موجود عالم قادر حكيمى كه هيچ چيزش شبيه موجودات ديگر نيست، اين موجودات را با اين همه حكمت و نظام و ترتيب متقن ايجاد فرموده: أ فى الله شكّ فاطر السموات و الأرض (ابراهيم، 12)…. تفكر در احوال نفس است كه از آن نتايج بسيـار و معارف بى شمار حاصل شود. 17

2. عزم
 

در مسير مجاهده با نفس، دومين منزل، (عزم) است كه عبارت است از: بناگذارى و تصميم برترك معاصى، و فعل واجبات، و جبران آنچه از او فوت شده در ايام حيات، و بالأخره عزم بر اينكه ظاهر و صورت خود را انسان، عقلى و شرعى نمايد. 18
امام خمينى به نقل ازمشايخ خود درباره اهميت عزم مى نويسد: عزم ، جوهره انسانيت و ميزان امتياز انسان است؛ و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم اوست. 19
و در جاى ديگر مى نويسد: عزم و اراده قويه در آن عالم خيلى لازم است وكاركن است. ميزان يكى از مراتب اهل بهشت، كه از بهترين بهشت‌هاست، اراده و عزم است، كه انسان تا داراى اراده نافذ و عزم قوى نباشد داراى آن بهشت و مقام عالى نشود. 20
اين قدرت و نفوذ اراده براى سير و سلوك و مجاهده با نفس بسيار لازم و كارساز است، زيرا آن كه اراده اش خمود و عزمش مرده است، نخستين گام سير را نمى‌تواند بردارد و همواره در معرض سقوط است و بازيچه هوس‌هاست. براى ترك محرمات، انجام واجبات و التزام به آداب شريعت، نفسى مى‌خواهد كه صاحب عزمى مقتدر و اراده‌اى مصمم باشد.
اى عزيز، بكوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى، كه خداى نخواسته اگر بى‌عزم از اين دنيا هجرت كنى، انسان صورى بى‌مغزى هستى كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى ، زيرا كه آن عالم محل كشف باطن و ظهور سريره است. و جرأت بر معاصى كم كم انسان را بى عزم كند و اين جوهر شريف را از انسان مى‌ربايد. ؛21
امام، دومين منزل تهذيب را مستند به اين آيه قرآن مى‌داند كه خداوند به پيامبر فرموده است: فاذا عزمت فتوكّل على الله إنّ الله يحبّ المتوكّلين (آل عمران، 159)

3. مشارطه، مراقبه و محاسبه
 

امام پس از تفكر و عزم براى جهاد با نفس و خودسازى، مشارطه و مراقبه و محاسبه را ضرورى دانسته است:
مشارطه آن است كه در اول روز مثلاً باخود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارك وتعالى رفتار نكند. و اين مطلب را تصميم بگيرد… پس از اين مشارطه وارد (مراقبه) شوى و آن چنان است كه در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى به عمل كردن به آن؛ و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاف فرموده خداست، بدان كه اين از شيطان و جنود اوست كه مى‌خواهند تو را از شرطى كه كرده‌اى باز دارند.
… و به همين حال باش تا شب كه موقع محاسبه است، و آن عبارت است از اينكه حساب نفس را بكشى در اين شرطى كه با خداى خود كردى كه آيا بجا آوردي، و با ولى نعمت خود در اين معامله جزئى خيانت نكردى. 22 اگر مثلاً حساب ما درست بود و خود ما قيام به محاسبه خود كرده، وحشت از حساب نداشتيم ، زيرا كه آنجا حساب عادلانه و محاسب عادل است، پس ترس ما از حساب، از بدحسابى خود ماست.)23

4. تذكر پيوسته
 

از امور ديگرى كه انسان را در مجاهده با نفس و شيطان بسيار كمك مى‌كند و انسان سالك بايد از آن بهره فراوان ببرد تذكر است و به فرموده امام ياد خداى تعالى و نعمت‌هايى كه به انسان مرحمت فرموده 24 بدان كه تذكر از نتايج تفكر است، و لهذا منزل تفكر را مقدم دانسته‌اند از منزل تذكر. جناب خواجه عبدالله فرمايد: … تذكر فوق تفكر است؛ زيرا كه اين طلب محبوب است، و آن حصول مطلوب تا انسان در راه طلب و دنبال جست وجوست، ازمطلوب محجوب است. 25
در ديدگاه امام خمينى(رحمة الله علیه) ياد تمام وكمال الهى، راه لقاء خدا و عامل تقرّب به درگاه خداوند متعال است. امام با استفاده دقيق و لطيفى از قرآن اين برداشت عرفانى و اخلاقى را يادآور مى شود.
… بدان اى عزيز كه تذكر تام از حضرت حق و توجه مطلق به باطن قلب به آن ذات مقدس، موجب گشوده شدن چشم باطن قلب شود كه به آن لقاء الله كه قره العين اولياست حاصل گردد. 26
والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا…. كسانى كه در راه ما بكوشند، به راه‌هاى خويش هدايت شان مى كنيم. (عنكبوت، 69)
غفلت از ياد حق تعالى و اشتغال به لهو و لعب و هوس‌هاى نفسانى و خواسته‌هاى دنيايى سخت‌ترين آفت و جدى‌ترين مانع در راه رستگارى است. اين عامل به طور كلى انسان را از حقيقت باز مى دارد: اگر نفوس ، يكسره متوجه دنيا و تعمير آن باشند و منصرف ازحق باشند، گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند، منكوس هستند. و ميزان در انتكاس قلوب، غفلت ازحق و توجه به دنيا و تعمير آن است. 27

اخلاص، توصيه محورى امام
 

از توصيه‌هاى اخلاقى كه امام خمينى(رحمة الله علیه) بدان بسيار توجه داشته و با استناد به آيات قرآنى همواره بدان اهتمام مى ورزيده خالص كردن انگيزه‌ها و اعمال براى خداست؛ اخلاص، هم درعمل و هم در نيّت؛ زيرا ميزان و معيار در اعمال، انگيزه‌هايى هستند كه مقصد اعمال قرار مى‌گيرند.
هرگونه قصد و آهنگ غيرالهى، يك نوع شرك و ضد توحيد به شمار مى‌آيد، انگيزه‌هايى مانند خودبينى، خودخواهى، غرور، عجب، خودبزرگ‌بينى، تحقير ديگران، خودستايى، تظاهر، خودنمايى و… شرك خفى شمرده مى شوند و باعث بيگانه شدن از حق هستند.
ميزان در عرفان و حرمان، انگيزه است، هر قدر انگيزه‌ها به نور فطرت نزديكتر باشند و از حجب و حتى حجب نور وارسته‌تر، به مبدأ نور وابسته‌ترند، تا آنجا كه سخن از وابستگى نيز كفر است. 28
شرك، هرگونه دخالت رضاى غيرحق در اعمال ـ به ويژه اعمال عبادى ـ است، چه رضاى خود و چه رضاى ديگران. امام با استناد به آيه شريفه روايتى را در تفسير آن آورده است: يوم لاينفع مال و لابنون. الاّ من أتى اللّه بقلب سليم (شعراء/90 ـ 89)
فرمود: قلب سليم آن است كه ملاقات مى‌كند پروردگار خود را و حال آنكه نيست در آن احدى سواى او و فرمود هر قلبى كه در آن شرك يا ترديد باشد ساقط است. 29
حضرت امام ضمن شمردن مراتب اخلاص، نخست اخلاصى را كه شرط صحت عمل است و به كار فقه و فقها مى‌آيد بيان مى‌كند و سپس اخلاص در اخلاق و عرفان و از نظر اهل معنا را مورد اشاره قرار مى‌دهد، چنان كه حقيقت اخلاص را تصفيه عمل از شائبه غير خدا و صافى نمودن دل از رؤيت غير حق تعالى درجميع اعمال صوريه و لبيّه و ظاهريّه و باطنيّه مى‌داند. با استناد به آيه ألا لله الدين الخالص كمال آن را ترك غير مطلقاً دانسته و پانهادن بر انيّت و انانيّت و بر غير و غيريت. 30 سپس مراتب اخلاص را چنين بيان مى‌كند:
1. تصفيه عمل از شائبه رضاى مخلوق و جلب قلوب آنها.
2. تصفيه عمل از دستيابى به مقاصد دنيوى و رسيدن به مقصودهاى فانى و زودگذر.
3. تصفيه عمل از رسيدن به جنّات جسمانيه و حور و قصور و امثال آن از لذّات جسمانيّه.
4. تصفيه عمل از خوف عقاب و عذاب‌هاى جسمانى موعود.
5. پيراستن عمل از رسيدن به سعادت عقليه و لذّات روحانيّه دائمه ازليّه ابديّه.
6. تصفيه عمل از خوف عدم وصول به اين لذّات و حرمان از اين سعادات.31
اوّل قدم سفر الى الله، ترك حب نفس است و قدم بر انانيت و فرق خود گذاشتن است. و ميزان در سفر همين است. و بعضى گويند يكى از معانى آيه شريفه: و من يخرج من بيته مهاجراً الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله: اين است كه كسى كه خارج شد از بيت نفس و هجرت به سوى حق كرد به سفر معنوى، پس از آن او را فناى تامّ ادراك كرد، اجر او بر خداى تعالى است. 32

عشق به انسان‌ها، تبلور اخلاق و عرفان امام
 

آنچه بيش از همه عناصر و ويژگى‌ها اخلاق و عرفان امام را صبغه قرآنى بخشيده است، عنصر خدمت و خيرانديشى و ايثار براى بندگان خداست. عنصرى كه ناب‌ترين و ناياب‌ترين آن در وجود انبياى الهى يافت مى‌شد و آنان را از حدّ يك معلم تا اوج يك پدر دلسوز و شيفته انسان‌ها ارتقا مى‌بخشيد. اين نكته‌اى است كه در كمتر كتاب عرفانى و اخلاقى به اين شكل ديده مى‌شود، و امام به توضيح و ترسيم آن پرداخته و خود عامل به آن بوده است:
(چرا يك ذره از آن چيزى كه در دل انبيا بود در دل ما نباشد فلعلّك باخع نفسك شايد مى‌خواهى خودت را هلاك كنى! غصه مى‌خورد از بس براى اين مردم، غصه پيامبر براى اين كفار بود، غصه مى‌خورد كه اينها نمى‌فهمند دارند چه مى‌كنند، اينها دارند براى خودشان جهنم مى‌سازند.
چرا ما يك ذره‌اى يك بارقه كوچكى از اين نفس‌هاى مطمئنه شريف در قلب‌مان نباشد كه براى اين امت كار بكنيم نه براى خودمان؟… [پيامبر] به همه بندگان خدا عشق مى‌ورزيد و عشق به خدا عشق به جلوه‌هاى اوست… انبياء مظهر رحمت حق تعالى هستند، مى‌خواهند كه همه مردم خوب باشند، مى‌خواهند همه مردم معرفت الله داشته باشند، مى‌خواهند همه مردم سعادت داشته باشند. وقتى مى‌بينند كه اين مردم دارند رو به جهنم مى روند، آنها افسوسش را مى‌خورند. در قرآن هم اشاره‌اى به اين هست، فلعلّك باخع نفسك 33ُ
در ديدگاه امام فلسفه نبوت و هدف اصلى پيامبران، هدايت انسان است، چنان كه قرآن كتاب انسان‌سازى است، دغدغه اصلى پيامبران سرنوشت آدمى بوده است، دانش ايشان تربيت انسان بوده و همواره نگران بوده‌اند كه چرا گمراهان و كافران رو به روشنايى ندارند و به سوى سعادت نمى‌آيند.34
امام حتى از نمونه‌هاى به ظاهر قهرآميز و خشن زمان پيامبر، برداشت عطوفت‌آميز وعشق‌ورزانه دارد، چنان كه احساس پيامبر را از ديدن اسراى كفار چنين بيان مى‌كند: … پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) غصه مى‌خورد براى كفار، كفار كه نمى‌آيند. در يك جنگى كه يك دسته‌اى را اسير كرده بودند و مى‌آوردند، فرمود كه ببين، ما با زنجير مى‌خواهيم اينها را به بهشت ببريم، اينها را ما اسير كرديم، آورديم آدم‌شان كنيم و بفرستيم شان به بهشت… 35
پيامبر(ص) چنان از هدايت‌ناپذيرى مردم اندوهگين بود كه خداوند او را تسليت مى‌دهد، مبادا دل پرمهر و لطيف او از غصه منكران و از شدت دلسوزى براى نادانان تاب نياورد.
سبحان الله! تأسف به حال كفار و جاحدين حق و علاقه‌مندى به سعادت بندگان خدا كار را چقدر بر رسول الله(ص) تنگ نموده كه خداى تعالى او را تسليت دهد و دل لطيف او را نگهدارى كند ، مبادا از شدت همّ و حزن به حال اين جاهلان بدبخت، دل آن بزرگوار پاره شود و قالب تهى كند. 36
امام خمينى به رهپويان طريق معنويت و اخلاق، و داعيه داران صلاح و اصلاح توصيه مى كند كه از آيات قرآن و شيوه انبيا درس آموزند و برنامه‌هاى خود را با رأفت و عطوفت درهم آميزند:
… با قلب پر از محبت و دل با عاطفه با بندگان خداوند ملاقات كن و خير آنها را از صميم قلب طالب شو. و چون قلب خود را رحمانى و رحيمى يافتى به امر و نهى و ارشاد قيام كن تا دل‌هاى سخت را برق عاطفه قلب نرم كند و آهن قلوب به موعظت آميخته با آتش محبت ليّن گردد. 37
درجاى ديگر با الهام از آيه اذهبا الى فرعون انّه طغى. فقولا قولاً ليّناً لعلّه يتذكّر او يخشى (طه، 43 ـ 44) شيوه مدارا و رفق را از اصول مؤثر در تربيت و هدايت مى‌شمارد و بدان اولويت مى‌دهد: و اين دستور كلى است از براى هدايت‌كنندگان راه حق كه راه فتح قلوب را باز مى‌كند… 38

پي نوشت ها :
 

13. همو، چهل حديث، ص507.
14. همان، ص6.
15. همان، ص7.
16. همان، ص 191.
17. همان، ص197.
18. همان، ص7.
19. همان.
20. همان، ص125.
21. همان، ص8.
22. همان،ص 9.
23. همان، ص359.
24. همان، ص10.
25. همان، ص291.
26. همو، آداب الصلاه، ص 382.
27. همو، چهل حديث، ص535.
28. همو، نقطه عطف، مؤسسه ٌ تنظيم و نشرآثار امام خمينى، ص14.
29. همو ، چهل حديث، 327؛ اصول كافى، ج2، ص16.
30. همو، آداب الصلاه، ص 161.
31. همان.
32. همو، چهل حديث، ص333.
33. صحيفه نور، ج19، ص250 ـ 251.
34. همان، ج7، ص227.
35. همان، ج9، ص162.
36. همو، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص16.
37. امام خمينى، آداب الصلاه ، ص139.
38. همان.
 

منبع:ماهنامه آموزشي ، اطلاع رساني معارف - شماره 47